سرای عشق....

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ سرای عشق.... خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

به نام الله...

خدایا...

دیگر توان صبوری ندارم ؛ بند بند وجودم مرگ را فریاد می زند.

دلتنگی, تنهایی, غریبگی و بی کسی تنها دوستانم هستند که مسلما هیچ گاه برایم دلسوزی نخواهند کرد... هیچ گاه به درد و دلهای شبانه ام  گوش نخواهند داد...

خدای مهربان...

این روزها تنها جرقه ی نگاهت کافیست که تمام مشکلات,غصه ها, تنهایی و دلتنگی ها ی زندگیم رو عوض کند....

[ چهار شنبه 17 آذر 1395برچسب:سرای عشق, دل نوشته, خداوندا, ماهانی,محمد رضا بنازاده ماهانی,

] [ 17:50 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

خدای من....


این روزها بیشتر حواست به من باشد


میگویند بزرگترین شکست .از دست دادن ایمان است


حواست باشد که من شکست نخورم


من تو را همیشه به نام قاضی الحاجات میخوانم هر چند اگر همه التماسهایم را نادیده بگیری


تو را ارحم الراحمین میدانم حتی اگر بر من سخت بگیری

تو هنوز همان خدایی که من امیدم به توست

برایم امن یجیب بخوان تا آرام شود این مضطر دلم..........

[ دو شنبه 1 آذر 1395برچسب:محمد رضا بناءزاده ماهانی, ماهان, ماهانی,خدا,شکست,حاجات,قاضی,

] [ 13:43 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

دریاب این دل را ...

می گویند جوانان عراق دلشان که می گیرد، غصه که می افتد به جانشان،
راه کج می کنند سوی حرم تو آقا!
می نشیند یک گوشه چفیه ی را روی صورتشان می کشند هی می گویند یا عباس ادرکنی، ادرکنی بحق اخیک الحسین،
اصلا حرم ات معروف است به عقده گشایی و باز کردن سفره دل...
می گویند شیعیان مدینه کارشان که گیر می کند روزگار که سخت می گیرد، یک راست می روند پشت دیوارهای بقیع ستون دوم روبروی حرم نبوی و مادرتان را قسم می دهند به شما به شمایی که مشگل گشای دلهایی...
می گویند شما کاشف الکرب حسینی آقا... می گویند هر که می رود کربلا غم های دلش حواله می شود به سوی حرم شما، عقده های دلش باز می شود در آن صحن، دلش آرام می گیرد...
یا عباس!
کرب هایم را برایت آورده ام
غصه هایم را آورده ام
نه راهی به مدینه دارم نه به کربلا . مانده ام در این شهر پر التهاب. مانده ام در این خستگی
نذر کرده ام برای دل خسته ام، نذر کرده ام امشب بنشینم گوشه ای و برای دل خسته ام بخوانم:"

یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِکْشِفْ لی کَرْبی بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ"
دریاب این دل را

[ دو شنبه 1 آذر 1395برچسب:محمدرضا, بناءزاده, ماهانی, عباس, کاشف الکرب, مذهبی, حسین, ابوالفضل,

] [ 13:30 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

[ یک شنبه 29 فروردين 1395برچسب:پدر, ماهانی,عشق, بنازاده,

] [ 16:50 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

 

یادمه کلاس چهارم، تو کتاب درسیمون یه پسر هلندی بود که انگشتش رو گذاشته بود تو سوراخ سد تا سد خراب نشه!

قهرمانی که با اسم و خاطره اش بزرگ شدیم؛

پطروس 

تو کتاب عکسی از پطروس نبود و هیچ وقت تصویرش رو ندیدیم...!

همین باعث شد که هر کدوممون یه جوری تصورش کردیم و برای سالها تو ذهنمون موندگار شد!

پطروس ذهن ما خسته بود، تشنه و بی رنگ پریده، انگشتش کرخت شده بودو ...

سالها بعد فهمیدیم که اسم واقعی پطروس «هانس » بود؛ تازه هانس هم یک شخصیت تخیلی بود که یک نویسنده آمریکایی به نام « مری میپ داچ» نوشته بود.

بعدها هلندی ها از این قهرمان خیالی که خودشون هم نمی شناختنش، یک مجسمه ساختند.

خود هلندی ها خبر نداشتند که ما نسل در نسل با خاطره پطروس بزرگ شدیم...

شاید اون روزها اگه می فهمیدیم پطروسی در کار نبوده ناراحت می شدیم....

اما تو همون روزها سرزمین من پر از قهمرمان بود!!

قهرمان هایی که هم اسم هاشون واقعی بود و هم داستان هاشون... 

  شهید ابراهیم هادی

جوونی که با لب تشنه تا آخرین نفس تو کانال کمیل موند و برای همیشه ستاره ی اونجا شد؛کسی که پوست و گوشتش بخشی از خاک کانال کمیل شد...

   شهید حسین فهمیده

13 ساله ای که با نارنجک زیر تانک رفت و تیکه تیکه شد...

  حاج محمد ابراهیم همت

سرش را خمپاره زد....

مهدی، علی و حمید باکری

سه برادری که جنازه هیچ کدومشون برنگشت...

 

مهدی و مجید زین الدین

دو تا برادری که تو یک زمان شهید شدند...

 حسن باقری

کسی که صدام برای سرش جایزه گذاشت...

 مصطفی چمران

دکترای فیزیک پلاسما از دانشگاه برکلی آمریکا؛ اومد لباس خاکی پوشید و توی جبهه دهلاویه شهید شد

 

کاشکی زمان بچگیمون لااقل همراه با داستانهای تخیلی، داستانهای واقعی خودمون رو هم یادمون میدادن!!! 

کاشکی و فقط کاشکی

[ پنج شنبه 19 فروردين 1395برچسب:پطروس,محمد رضا بناءزاده, ماهانی,چمران,حسن باقری, هادی, همت شهید,

] [ 20:53 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

با تو آغاز نکردم که روزی به پایان برسانم.

 

با تو آغاز نکردم که روزی به پایان برسانم.


عاشقت نشدم که روزی از عشق خسته شوم.


با تو عهد نبستم که روزی عهدم را بشکنم.


همسفرت نشدم که روزی رفیق نیمه راهت شوم.


همنفست نشدم که روزی عطر نفسهایم را از تو دریغ کنم.


و با یاد تو زندگی نمیکنم که روزی فراموشت کنم.


با تو آغاز کردم که دیگر به پایان نیندیشم.


عاشقت شدم که عاشقانه به عشق تو زندگی کنم.


با تو عهد بستم که با تو تا آخرین نفس بمانم.


همسفرت شدم که تا پایان راه زندگی با هم باشیم.


همنفست شدم که با عطر نفسهایت زنده بمانم.


و با یادت زندگی میکنم که همانا با یادت زندگی برایم زیباست.


همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ،


از آغاز تا به امروز عاشقانه با تو مانده ام ای همسفر من در جاده های نفسگیر زندگی.


اگر در کنار من نباشی با یادت زندگی میکنم ،


آن لحظه نیز که در کنارمی با گرمی دستهایت و نگاه به آن چشمان زیباست زنده ام.


ای همنفس من بدون تو این زندگی بی نفس است ،


عاشق شدن برایم هوس است و مطمئن باش این دنیا برایم قفس است.


با تو آغاز کرده ام که عاشقانه در دشت عشق طلوع کنم ، طلوعی که با تو غروبی را نخواهد داشت.


و همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ، لحظه هایی سرشار از عشق و محبت.


با تو بودن را میخواهم نه برای فرداهای بی تو بودن.


با تو بودن را میخواهم برای فرداهای در کنار تو بودن.


با تو بودن را میخواهم برای فرداهای عاشقانه تر از امروز.

 

 

 پس همسر عزیزم تا بینهایت ها دوستت دارم

 

 

[ جمعه 1 دی 1391برچسب:عشق , دوست داشتن , نفس , ماهان , ماهانی,

] [ 17:51 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]